اندوه آخرین پاییز قرن (به یاد دکتر محسن حبیبی)

اندوه آخرین پاییز قرن (به یاد دکتر محسن حبیبی)
دکتر محسن حبیبی در سال ۱۳۲۶ در کرمانشاه زاده شد. ایشان دیپلم متوسطه را در رشته ریاضی از دبیرستان شاپور کرمانشاه گرفتند و دارای مدارک کارشناسی ارشد در رشته‌های معماری و شهرسازی از دانشگاه تهران و دکترای شهرسازی از دانشگاه پاریس بودند.

سال‌های دهه ۱۳۸۰ زمانی که موجی از ثبت‌نام ورودی‌های کارشناسی شهرسازی در دانشگاه‌های کشور به پیشگامی دانشگاه تهران به راه افتاده بود، درست همان زمان که تنها منابع معتبر برای این رشته از بزرگ استادان همین دانشگاه در دسترس دانشجویان قرار گرفت، و زمانی که تاریخ شهرسازی در ایران را با کتاب “از شار تا شهر” به قلم دکتر سید محسن حبیبی می‌آموختیم، و دورانی که هنوز شمار مدعیان و متعارضان انگشت‌شمار بود، نسلی در حال شکل یافتن بود که نمی‌دانست اگر ریشه‌ها و پایه‌های این رشته دانشگاهی توسط بزرگان در دهه ۱۳۴۰ برایمان تعریف نمی‌شد اکنون حرفی برای گفتن نبود. دانشجویان شهرسازی از این‌که در وادی هنر تحصیل می‌کردند ذوق داشتند و تعجب، که اینجا چه می‌کنیم و این رشته صد رنگ چه می‌گوید؟ جمع اضدادی از جامعه‌شناسی و ریاضیات، تاریخ و هندسه، جغرافی و بیان تصویری، اقتصاد و نقشه‌برداری، و در این سردرگمی که حتی اساتید را به خود مشغول کرده بود اغلب غافل از این‌که با تأسی به بزرگان راه بجویند و صواب و خطا را بشناسند. آن دوران با ریزش‌های جدی و آسیب‌های بزرگ در آموزش رشته شهرسازی همراه بود، چرا که هنوز شرح درس دقیق و کاربردی برای آن تعریف نشده بود، بر سر مهندسی بودنش بحث‌های جدی وجود داشت، و با اینکه رشته برآمده از دل معماری بود و ریشه در سال‌ها تجربه و دانش جهانی داشت به دلیل فهم نادرست و تصور چندرشته‌ای بودن از هر سو به سمت رشته‌های مدعی کشیده شد، و چندتکه شد، و به تعریفی منسجم نرسید، و ابعاد و اصالتش بر بسیاری نامعلوم ماند، و در حرفه نیز تاکنون دانش پایه خود را نیافته است، چرا که حتی میان برنامه‌ریز و طراحش وفاقی حاصل نشده است.

شاید ما دیر فهمیدیم که درگیر میان‌رشته‌ای شده‌ایم که در حال حرکت به سوی یکپارچگی و فشردگی و هنوز مشغول حل چالش اثبات خویش است، و گرچه از علوم انسانی و مهندسی و … هرکدام چکه‌ای در کوله‌بار دارد اما اصالتش در فهم درست از ظرف زمان و مکان پدیده‌ای است نامعین و پیچیده که به‌شدت درگیر انسان و مسائل او است، و راه بسوی اخلاق می‌جوید. صد حیف، جایی که بزرگان از تعامل و گفتگو سخن به میان آوردند بازار مکاره محاسبه و سوداگری داغ بود، تکه‌تکه‌های شهر معامله می‌شد و راهکارهای سفید و سیاه به نتیجه‌ای جز انباشتگی بیشتر زر و زور نینجامید. جایی که صحبت از گذشته‌ها و ارزش‌هایمان بود سرها در برف سرد جلسات فرو رفت تا تخریب و هجوسازی الگو شود، و صدای نفرین‌ها به گوش نرسد، و شهری که زیر چکمه‌های آهنین بولدوزرها له می‌شد مبدل گشت به شهر-نمایشی که انسان در آن ناپیدا است، و پوسته‌ای سرد و بی‌روح از کالبد آهن و آسفالت و بتون که بی‌هدف آن را می‌بلعید. این شد دستاورد بی‌توجهی به اخطار بزرگان و بنیان‌گذارانی که حتی خاطره کتاب‌هایشان در اذهان بسیاری نماند.

اکنون به‌جایی رسیده‌ایم که زنگ خطر برایمان به صدا درآمده است. نه فقط معنای شهر، بلکه اساتید بزرگی همچون دکتر سید محسن حبیبی را از دست داده‌ایم، آن‌که شهرسازی را با کتابش آغاز کردیم و یادمان رفت اصل “قصه شهر” و شهرسازی از کجا آمده است. فتیله تخیلاتمان را در حد شهرهای پلاستیکی کشورهای تازه‌به‌دوران‌رسیده حوزه خلیج‌فارس پایین کشیدیم و در تاریکی و وهم ناشی از آن خیال، واقعیات تمدن‌های بزرگ و اصالت وجودی و اساس توسعه‌مان را فراموش کردیم، و شدیم کاسب و دلال شهر سودا زده؛ و حتی خودمان را در شهرهای هزارتکه بی‌هویت گم کرده‌ایم. گرچه درک محضر بزرگ استادانی چون دکتر منوچهر مزینی، دکتر فریدون قریب و دکتر سید محسن حبیبی را دست دادیم، اما شاید هنوز هم خیلی دیر نشده و محضر بزرگانی که هستند، هر چند دل‌شکسته‌اند، غنیمت است. هنوز هم راه برای اصلاح هست، هنوز امکان اعاده حیثیت رشته شهرسازی هست، هنوز هم تعریف هویت آن مقدور است، مطلوب مقدور، اما نه برای آن‌هایی که راه را گم کردند و به سراشیب هیاهوی سویدای شهر-بازی افتادند.

اما امید هم هست، نسل نوی شهرسازان باهوش‌تر هستند و شرایط را می‌فهمند و راه را می‌شناسند، چون نتیجه گم‌گشتگی‌ها را دیده‌اند؛ آن‌چنان با قدرت و ظرافت اعاده حیثیت می‌کنند و مرزها را روشن می‌سازند و با متعارضان مواجهه می‌کنند و با احباب تعامل دارند که به نظر می‌رسد در آینده‌ای نه چندان دور اثری بی‌نظیر از چهل‌تکه شهرسازی خلق خواهندکرد. آن‌ها با چشمانی باز رو به جهانی نو بزرگان را می‌شناسند و همچون نقطه شک حرکات را رصد می‌کنند و منتظر فرصت هستند. حرفی نو برای گفتن دارند و دیری نمی‌پاید که جمعی بزرگ از اندیشه‌های ناب این شهرسازان انسان‌گرا پوسته پوشالی شهرهای غیرقابل‌زیست را متحول خواهند ساخت. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که ریشه‌مان در هنر است، در خلاقیت و نوآوری است، در خرد و حکمت و فلسفه است، و بوده است و خواهد بود. هر چند تاکنون کثرت آرا به وحدت نرسیده، فراموش نمی‌کنیم که شهرسازی و معماری دو بال اعتلای شهر هستند و جدایی‌شان ممکن نیست، که بزرگ استاد‌مان، دکتر سید محسن حبیبی، گفتند: “آرمان‌شهر ما جایی است که سبابه [نااهلان] را بدان راه نیست”. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

دیدگاه مسدود است.